..

جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۳

اولین پشت پا به عشق:

دیروز به علتی گذارم به آرشیو مجلات و کاغذ های قدیمیم افتاد و باعث شد که یه مدتی به گذشته ام برگردم.
یه کمی تاسف خوردم به این که چه زود عمر میگذره اما سعی کردم به این موضوع توجه نکنم. این سفر" کوتاه وبلند" خیلی برام جالب بود. یه پسری رو دیدم که خودش رو خوب نمیشناسه، البته مشکلی هم از این بابت احساس نمی کنه. توی بعضی از یادداشت های شخصیم جای خالی یه احساسی رو دیدم که اونموقع نمیشناختمش و حدس هم نمیزدم آیا وجود داره و چطوریه...

یه سری از مشغولیتهای قدیمی ام رو مرور کردم. از جمله یه مساله هندسه که حل کردنش خیلی بهم چسبید. مجله های نجوم رو ورق زدم که مال سالهای 72 بود و هر صفحه اش منو دوباره به اون رویاهای قدیمی میبرد. آگهی هایی که راجع به تلسکوپها داده بودن و من همیشه با حسرت نگاهشون میکردم. مجله کامپیوتر، اون سر مقاله های عجیبش و مطالب باحالش که اون موقع خیلی برام مفهوم نبود. دفترچه کامپیوتر سال اول دبیرستانم هم اون وسط بود... یه هو فکری به سرم رسید. من اون موقع به یه چیزایی علاقه داشتم ولی خودم خوب اینو نمیدونستم.
من چرا موقع انتخاب رشته با خودم درگیر شده بودم!؟ شکی نبود که من به علوم کامپیوتری علاقه داشتم ولی اون موقع به علایقم پشت کردم و رشته ای رو انتخاب کردم که به نظرم منطقی تر می آمد. این مثل یه کشف باستان شناسی برام بود! متاسفم که اینطور شد. البته من هیچگاه عشق خودم رو فراموش نکردم... اما هیچوقت هم اینطور واضح به کاری که کرده بودم فکرنکردم!
این سفر کوتاه و بلند بار دیگه شیرینی و تلخی این دنیا رو بهم نشون داد.

هیچ نظری موجود نیست: