..

چهارشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۲

گاهی فقط یه چیز هست که حس میکنی که آرومت میکنه.

سه‌شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۲

یه ایده خوب تو ذهنت داشته باش همیشه .و سعی کن ایده ات رو عملی کنی ! کمه کم یه چند روز تو فکر و خیال اون ایده میتونی خوب زندگی کنی و به اینکه زنده هستی مثبت نگاه کنی. اصلا شاید زندگی یعنی همین !

من عادت دارم کمتر حرف بزنم و بیشتر گوش بدم ولی اونروز که اینجا رو راه انداختم دیگه خسته شده بودم ازاین وضعیت. احساس کردم خیلی ترسو هستم. و به این ترتیب این فاجعه اتفاق افتاد.
یه دفه شد.
قسمت نامگذاری اش هم بسی کچلترم کرد, همه اون اسمهایی که میخواستم پر بود. لذا از این کارای فرهنگستان لغتی انجام دادم.(درست گفتم)
پس من این فضای مجازی رو خلق کردم که خودم رو آدم کنم. البته بازم دلیل دارم.

دوست ندارم اسمم رو اینجا فاش کنم.(من خیلی مهمم!) که چی بشه ! من هرکی بخوام هستم. ولی وبلاگم که اسم داره. خوب شما برید تونخ مخلوق و خالق رو بیخیال.

حرف خالق شد, چقدر حرفا که پشت سرش تو محله ما نمیزنن... لینک بدم ؟

یه چیزی که هست و من بهش دقت کردم ارتباطات در وبلاگستان هستش, باید وبلاگ بخونی تا وبلاگت رو بخونن. من قول میدم وبلاگتون رو بخونم, .. مرسی

بذار یه نصیحت دوستانه بگم بهت: هیچوقت وقتی یه وبلاگ راه انداختی یه بازی کامپیوتری نخر. البته کی میگه من اینکارو کردم؟

پنجشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۲

خوب یه مدت که کسی نمیاد اینجا , میتونم هی باسعی و خطا ریزه کاریهای اینجا رو یاد بگیرم :)
و همچنین سرعت تایپم.
حالا کم کم روباره میرسیم به همون سوال قبلی که چرا ! ممم.. یه دلیل فنی داره اونم اینه که دوست داشتم بدونم وبلاگ طرز کارش چه جوریه. این اولین باریه که یه چیزی رو اینترنت منتشر میکنم. شاید این باعث بشه این غول گنده تو ذهنم ازبین بره...

فعلا باید دید اصلا چطوری کار میکنه ! ..
یه کم کار احمقانه ای هستش که آدم درحالیکه وقت نداره وبلاگ راه بندازه..

چهارشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۲

نظرخواهی؟

خوب، همیشه این سوال مطرحه که چرا ؟

خوب قالبشم درست شد ! مرسی از پدر وبلاگ فارسی...

از اون اتفاقای یدفعه ای بود. نمیشه گفت مثه یه تولد

سلام