برگهای کوچولوی درختا منو یاده یه موجود کوچولویه دیگه یی میندازه چندین ساله که هنوز همون طراوت برگهای کوچولو رو برام داره ! هرموقع به فکرش بیافتم تصویر بهار میاد تو ذهنم.
همیشه تو این هوا دلم باز میشد و کیف میکردم ، اما امروز دلم گرفت! هیچوقت اینطوری نمیشدم. یه چیزی کم دارم ...
چهارشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۲
دیگه خیلی دست خطم تند شده ، اما نه از وبلاگ نوشتن..
دارم فکر میکنم که چرا اینجا رو راه انداختم ، من که توش هیچی نمینویسم!
حتما یه حکمتی داره دیگه .. یه روزی خواهیم دید
به محض اینکه حوصله و وقت نوشتن(تایب کردن) حرفای توی سرم رو داشته باشم اینجا رونق میگیره